سفارش تبلیغ
صبا ویژن
Abrash
  کوتاه نوشته ها یادداشت های وبلاگ
  • مانی غریبی ( چهارشنبه 87/7/17 :: ساعت 9:18 صبح)

    بددددددجوری دلم لک زده برای یه بارون غروب سیزدهه. همون بارونی که با اومدنش کاسه کوزه ی ملت رو بهم میریزه.
    شایدم دلم برای یه غروب بارونی سیزده لک زده .  همون غروبی که گوشه ی چشم خیلیا رو بارونی میکنه.
    شایدم دلتنگیم برای یه سیزدهس که غروبش بارونی میشه. همون سیزدهه ای که شروع شدنش نوید یه دوری بلند مدت رو میده.
    خلاصه غروب باشه بارون باشه سیزدهه هم باشه.
    کاشکی میشد سیزده رو توی پائیز میگرفتن . میشه؟
    با کی باید صحبت کرد در موردش، شاید راهی داشته باشه.
    پی نوشت: راستش شاید نزدیک به 6 - 7 ساله که سیزدهه رو درست لمس نکردم شایدم تا حالا اصلا لمسش نکرده باشم.





    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    نقطه سرخط یا شایدم ، ته خط
    چرا رکسانا صابری آزاد شد؟!!
    روزی آمدیم ، روزی خواهیم رفت
    بارش برف در 11 امین روز بهار
    کامنت پرمغز یه دوست بی مخ :D
    قلب شکسته
    بهار را بیمار و زخم خورده به شهرمان آوردند
    سال 87 چگونه گذشت؟
    پراید یا کمری مولانا در بودجه 88 تصویب شد
    وبلاگ تعطیل
    تقارن دو زیبایی
    فصل هزار، یک رنگی
    رزمنده هایی که به جبهه رفتن
    کوته نوشتها
    هفته ی نگاه های جدید
    [عناوین آرشیوشده]